4 قاش ( هفتکل قشقایی بختیاری موسیقی )
وبلاگي براي دوستداران موسيقي اصيل و مقامي ، ايل قشقايي و بختياري ، ادبيات ، ورزش و طبيعت

با درود به همگی دوستان عزیز که به این وبنوشت سر زدند و مرا با دیدگاه های خردمندانه ی خویش شرمسار نمودند، یک دنیا پوزش بابت این زمان طولانی که توفیق خدمت به شما را نداشتم، به زودی اگر روزگار عمری دهد با مطالب و آهنگ های به روز و البته اصیل در خدمتتان خواهم بود..........

با سپاس

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:, توسط بهمن طاهری |

وقتی خبر پیروزی شوراهای جوان روستایمان را شنیدیم، خیلی ها کنایه ها زدند و متلکهایی نثار آنان کردند!!!

شاید حق داشتند، آخر شورا و دهیار دوره ی قبل هم جوان بودند ولی کار خاصی برای این دهستان زیر پونس و رو به ویرانی نکردند و بیشتر دنبال کلاس و فیگور و به نوعی سوء استفاده از سمت و مقام بودند برای منافع مادیشان...

من اینجا نه دنبال کوبیدن کسی هستم و نه تملق و چاپلوسی کسی بلکه بنا بر رسالت آگاهی بخشی خویش، اساس کارم بر راستی و صداقت است و داور هم مردم هستند...

دهستان گزین هم مانند سایر مناطق استان خوزستان، خواییده بر روی بستر نفت و گاز هست ولی از آرامش و رفاه محروم!!!نه بر روی سفره مان پول نفت هست و نه در علادین مان خود نفت و نه در لوله کشی های روستامان گاز شیرین!!!

از قدیم در گزین عطری که به مشاممان میرسید و بنوعی شاخصه ی روستامان بود بوی گاز ترش بود که از دو سال پیش در غفلت شوراهای زحمتکش قبلی قطع شد و کسی هم ککش نگزید. اکنون به یمن تلاش سه شورا و دهیار جوان ساکن گزین ،پس از دو سال باز شاهد جریان گاز در شریان های روستا هستیم، بویش ترش ولی طعم داشتنش شیرین است، چه کنیم یاد گرفته ایم به کم قانع باشیم!!! اگر شباهنگام در هر جایی باشید، مسیر جاده یا تپه یا بر فراز کوه گورصیاد، بسوی گزین که بنگرید ، روستا را غرق در روشنایی می بینید طوریکه باورتان نمی شود شهر است یا روستا و این نیز از کوششهای جوانان بی ادعایمان است که با نصب لامپ های فراوان در خیابان های گزین ، دهستان را مهستان نموده اند...

اهالی و بخصوص دانش آموزان عزیز گزین خوب میدانند که ایستگاه کنار خانه ی بهداشت، از چندین سال پیش به مرور خراب و خراب تر شد تا به کلی محو شد و اهالی چه زجری در زیر بارش باران زمستان و تابش آفتاب تابستان نمیکشیدند ولی اکنون ایستگاهمان هم نیمکت دارد و هم سایه بان ، این کار شاید کوچک باشد ولی ارزشش برای ما توجه نمایندگان روستا به همین امکان خرد ولی لازم است!!!

انجام این کارها درخور سپاس است ولی ما در روستا همچنان کمبودهایی داریم از قبیل : اینترنت ،پست بانک،  تیم و باشگاه ورزشی و امکانات و زمین لازم جهت ورزشهای مختلف، گاز شیرین و لوله کشی، پارک و فضاهای تفریحی، و مهمتر از همه آب شرب خنک هست که در تابستان بخاطر لوله کشی سطحی آب به قدری گرم میشود که فریزر هم توان سرد کردنش را ندارد!!!!البته در دوره های قبل کارهایی برای روستا انجام شده از قبیل مشخص نمودن زمین جهت احداث پارک و ساختمان غیر استاندارد پست بانک که انتظارمان این است که ایرادشان رفع و تکمیل شود و همچنین کار خوبی که در گذشته انجام شد، آسفالت نمودن خیابان های خاکی روستا بود که یک طرح کلی کشوری به نام طرح هادی روستاها بود!!!!

هدف همگی ما تلاش برای آبادانی روستایمان گزین است و بس.....

به امید آینده ای روشن تر...

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با درود فراوان به دوستان نازنین همچون عسلم...........

چه خوش گفت مرد زنبوردار         بخور تا توانی تو شهد کنار

چوخواهی که عمری شوی تندرست    بخور زین عسل تو، ز روز نخست

چوخواهی شود به، همه درد تو       و یا سرخ گردد ، رخ زرد تو

ز شهد گون، نوش کن تا ابد           که اسب صحت، از پی ات هی دود

گُزین شهدت از چهارقاش و گَزین      که راه سلامت ، تنهاست این..........

دوستان گرامی هر کی عسل خواست (گون، کنار،زول و........) لطفاً با شماره ی

09395756070_09167766496 تماس بگیره......خودم درخدمتتون هستم

بهمن طاهری مدیر وبلاگ 4قاش

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با درود بی کران به همه ی دوستان نازنین

شرمنده بابت مدتی که دور از وبلاگ بودم ، از امروز به امید شما عزیزان ، در خدمتتون هستم

با شعری از سعدی به شما عزیزان بدرود میگویم:

سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم

رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

باز گویم که عیان است، چه حاجت به بیانم................

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

 


این بوته ی گلدار زیبا را که می بینید و شاید اگر به رسم تقدیر و احتمالی بعید ملاقاتش کنید به راحتی از کنارش بگذرید و احیانا" لگدی هم از روی مهر نثارش کنید، گیاهی ست دارویی با خواص بسیار و عطری خوش که شاید نظیرش پیدا نشود با نام محلی زرابی یا چای کوهی یا زرین گیاه و در کلامی زیباتر " طلای سبز "!!!!!!!!!

در بام ایران چهارمحال و بختیاری، منطقه ایست زیبا و دیدنی و پر از گونه های گیاهی و جانوری بنام " سبزکوه ".

چهارقاش زیبای ما منطقه ی مرتفعیست که در دل سبزکوه به زیبایی هر چه تمامتر اتراق کرده و پر است از داروهای گیاهی نادر که به رغم تمام ناملایمات روزگار با تلاش اهالی آن از گزند انسانهای سودجو و حیوانات علف جو مصون مانده!!!

در کنار خطر انقراضی که درصورت عدم مراقبت از گیاهان مفیدی چون بن سرخ، موسیر ، تره ، گل برنجاس، مخلصات ، چویل  و .... را تهدید میکند، آنچه بیشتر قابل توجه و نیازمند رسیدگی و پیگیری است گیاه با ارزش زرابی ست که بشدت در خطر انقراض است!!!

نظیر تصویر زیبای بالا ، ما هنوز بوته هایی در مراتع تحت مراقبت مرتفع چهارقاش داریم ولی درصورت غفلت در آینده فقط میتوانیم شاهد چنین عکسهایی باشیم و نه خود گیاه زرابی!!

پس بیایید با همتی والا نظیر همت جوانان انجمن دامون ، خطر انقراض این سرمایه های ارزشمند را درک و در نگهداری و احیاء شان بکوشیم و یک دل و یک زبان خطاب به سبزکوه بسراییم :

سبزکوها، سبز باش و سبز زی و سبز مان                   ای همیشه بر فراز بام ایران ، جاودان...............    

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

مهرماه سال 91 به همراه اهالی منطقه چهارقاش در میان باغ های گردویمان مشغول گردو چینی بودیم .

من و یاسر چهرازی که از رفیقان شفیق و اقوام نزدیکم است به فکر درست کردن 90 با گردو افتادیم

و این کار را با همراهی مجید کریمی بر سر پشت بام انجام دادیم.............

این گردوی نودی را با کمال احترام تقدیمش میداریم به برنامه 90 و جناب عادل فردوسی پور عزیز

که به اندازه عدالت و شهامت مثال زدنی اش دوستش داریم.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با درود بيكران........

لالا لالا ، گل گردو، گل لاله  گل خشخاش

لالا اي سبزكوه ما، هميشه سبز و خرم باش

تو ميراثي! به جا مانده ز گردش هاي اين دوران

كه تا باقيست اين دنيا ، بمان آباد و جاويدان............

 

اواسط مهرماه سال 91 در چهارقاش، من و مادرم سر باغ بوديم و مشغول گردوچيني، براي رفع خستگي نشستيم و بساط عصرانه و چاي را آماده كرديم( جاتون خالي)........

ناگهان شنيديم كه كسي صدا مي زند آقاي طاهري!!!پس از چندين بار تكرار من متوجه شدم كه سه نفر به ظاهربيگانه و به دل آشنا، سربالايي را به سمت ما طي مي كنند ، به استقبالشان رفتم و همزمان صداي مادر را مي شنيدم كه ميگفت: دوستان آقاي صوفي هستند!!!! احوال پرسي گرمي با هم داشتيم ، يك خانم و دو آقا كه گويا مادر را مي شناختند.........

در سايه سار گردويي نشستيم و من زود رفتم و چاي آوردم ، با هم نوشيديم!بله آن بيگانگان كسي نبودند جز آشنايانمان زوج طبيعت دوست بانو منيژه غزنويان( قزوين) و جناب حامد جليلوند (همدان) و جناب مهدي مجتهدي(زنجان)......

مجله اي در دست داشتند كه به همت خود و دوستانشان و نيز اهالي منطقه سبزكوه منتشر شده بود با نام خبرنامه روستاي چهارطاق!!!

دوستان با اشتياق تصوير پدر و مطلبي در مورد مرتع داريش را كه چاپ كرده بودند به ما نشان مي دادند و ما نيز شادمان شديم البته نشاط من تنها بخاطر عكس نبود بل بخاطر اهميت محيط زيست و سبزكوه و تلاش جوانان وطن بود، به راستي سپاس گزارشان هستيم.........

گپمان گل انداخته بود كه عزم رفتن كردند و پافشاري ما نيز كارگر نيفتاد، تا خانه ايرج خان كريمي همراهيشان كردم و پس از لختي اتراق و گپ و گفت ، سوار بر پرايدشان شدند و مارا بدرود گفتند........

غرض از اين نوشته نه خاطره نويسي است و نه غرور بخاطر زندگي در سبزكوه و نه چاپلوسي، بلكه بر خود بايسته ديدم كه با قلم الكن و كلام شرمسار ، سپاس و قدرداني خود و همه اهالي منطقه چهارقاش و ايضاً سبزكوه را داشته باشيم از جواناني چنين پاك سرشت كه با هدف حفظ اين مرز پر گهر ، خالصانه و بي ريا سرمايه هاي معنوي و مادي خويش را در اين راه صرف مي كنند و تنها مقصودشان حفظ  محيط زيست كشور عزيزمان ، ايران است و در گامي فراتر گنجينه بي نظير تمام موجودات عالم ، زمين.....

از انجمن جوانان حافظ زمين ( دامون ) سپاس فراوان داريم و اميدواريم ما اهالي منطقه چهارقاش بتوانيم در حد توانايي مان شما عزيزان را ياري كنيم در پيمودن اين مسير سبز................

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

دونياييلاق آدام قوزه اجل قورد          چكده بو سيردن بير بير آپاردي

مبارك گجه دور يار مهمانوم            اوزانسون بو گجه سحر اولماسون

روشن ايزينگ شمع شبستانوم           گينه ده چالماسون قمر اولماسون

ياز گينه غنچه لر خندان اولانا          باغچه دوله عطر ريحان اولانا

يار حجله ايچنه مهمان اولانا            ماذون ديير بو قوناقينگ قوربانه

هچ بلبل  اختيارونان           آيره دوشماز گولزارونان

         گديرم آه و زارونان                قال صفاله بستانوم قال.......

من قوربانام سنه چكن نقاشا              خوب قلم گزدرميش گزنن قاشا

 

يار بيزدن قهر ادب گدر خشمنن        بير مسلمان توروب ثواب اديدي

اپيدي ايزندن ، آلا گزندن                حال ديلنن اونه مجاب اديدي......

 

يار بيزمنن مهربان اولسا                كل عالم يامان اولسا

واره دونيا ايلان اولسا                    حكم اولميا چالا بيلمز........

 

بو اكن ، اكن اولماز                     عشق اوته ساكن اولماز

واره قزلر يقلسه!!                        از ياروم تكن اولماز.....

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

هنوز پژواك صداي آرامش بخشش با آن چهره شيرين و موقرش در كوچه پس كوچه هاي ذهن و گوشم است!!!!!!!!

سراسر فروتني و صبر و استقامت و مهرباني......

چه روزگاري داشتيم ما بچه هاي گزين! سال هاي خوب و پر بارش، دشت هاي وسيع گزين ، تپه ماهورهاي پي در پي اش ، كوه هاي نيمه مرتفع، درختان ريملك و كنار، قارچ ، كنگر، عسل كوهي، شنا در رودخانه كولواري، زمين فوتبال هاي بزرگ و كوچك، خانواده هاي خوب و اقوامي پرمهر، گله هاي گوسفند و بز و گاو و مرغ و سواري بر اسب و الاغ و ............

چه اندازه خوش بوديم و شاد!!

برتر از همه اين نعمات، حضور مردي بود در آبادي ما با ميني بوسي سرخ رنگ!

مردي كه كوه در برابر استقامتش،دريا در برابر وسعت صبرش و باران در برابر بارش مهرباني اش سر تعظيم فرو مي آوردند!!! مردي كه مرد بود.................

راننده اي كه ماشينش بسان گهواره اي بود براي تمام بچه هاي پير و جوان گزين.

راننده اي كه نهز مسافر پول طلب مي كرد و نه حتي اگر نمي داد به رويش مي آورد!!!!

راننده اي كه نه تنها ما را به مدرسه مي رساند بل به اخلاق و معنويت..........

مردي كه دبير بود ، مردي كه مربي بود ، مردي كه پدر بود يك پدر واقعي............

بهترين خاطرات همه نسل هاي مختلف جوانان گزين با اين مرد بزرگ سپري شد و چه نيك!

 هنوز دانش آموزان گزين به شوق ديدارش ،با هر صداي ماشيني سر ايستگاه حاضر مي شوند!!

هنوز اهالي روستا به عشق او، همه ماشين ها را ميني بوس و همه رنگ ها را سرخ مي بينند!!!!!!

هنوز هر مسافري كه از ماشين جا مي ماند منتظر رسيدن اوست!!

هنوز هر مسافر بين راهي در سرما و گرما منتظر اوست تا اورا در جايي نشناخته در ميني بوس مملو از مسافر جاي دهد!!!

هنوز عشاير اطراف گزين منتظر اويند تا براي رساندن يكي از آنها از هفتگل تا نفت سفيد برود!!!

هنوز و هنوز و هنوز تا هميشه و هميشه و هميشه  همه ما  منتظر او هستيم.............

  يادش گرامي باد..................

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

خبر دردناك و سنگين بود! باورش سخت مي نمود ولي حقيقت داشت...........

خبري كه من از طريق پيامك از دوستم كه اهل دلي است چون شمايان شنيدم!سكوت برم مستولي گشت و سكون بر پيكرم! آخر مگر مي شود اسرافيل زمان كه نواي ني اش را به گوش جان شنيده بوديم و بانگ صورش را با تمام وجود پژواك داده بوديم به ناگاه و پس از دو ماه سكوت و سكون اغمايي به خاموشي گرايد........

خبر تلخ بود و فراقش تلخ تر ليكن چه چاره كه حقيقت هميشه تلخ بوده و هست و هر آمدني را رفتني است و چه رفتني با شكوه تر از عروج يگانه ناي و ني استاد كسايي كه بانگ رساي فريادهاي ناي  وجودش را كوه زمان تا ابديت پژواك خواهد داد.......

آخر چگونه ميتوانيم سلام استاد را كه هر پگاه به عمق جان نيوشايش بوديم بدرود بگوييم!!

25 خرداد 1391 روز تلخي در تقويم روحما ن گرديد روزي كه ناي جان فزاي استاد حسن كسايي خاموش شد تا گوش به ناي استاد ازل بسپارد........

خداوند استاد ابتهاج را برايمان نگه دارد كه فرمود:

شكايت شب هجران كه مي تواند گفت؟!

حكايت دل ما با ني كسايي كن.......................

خدايش رحمت كناد و جاودان بهشت جايش باد....

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |