4 قاش ( هفتکل قشقایی بختیاری موسیقی )
وبلاگي براي دوستداران موسيقي اصيل و مقامي ، ايل قشقايي و بختياري ، ادبيات ، ورزش و طبيعت

با درود به همگی دوستان عزیز که به این وبنوشت سر زدند و مرا با دیدگاه های خردمندانه ی خویش شرمسار نمودند، یک دنیا پوزش بابت این زمان طولانی که توفیق خدمت به شما را نداشتم، به زودی اگر روزگار عمری دهد با مطالب و آهنگ های به روز و البته اصیل در خدمتتان خواهم بود..........

با سپاس

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 10 شهريور 1393برچسب:, توسط بهمن طاهری |

وقتی خبر پیروزی شوراهای جوان روستایمان را شنیدیم، خیلی ها کنایه ها زدند و متلکهایی نثار آنان کردند!!!

شاید حق داشتند، آخر شورا و دهیار دوره ی قبل هم جوان بودند ولی کار خاصی برای این دهستان زیر پونس و رو به ویرانی نکردند و بیشتر دنبال کلاس و فیگور و به نوعی سوء استفاده از سمت و مقام بودند برای منافع مادیشان...

من اینجا نه دنبال کوبیدن کسی هستم و نه تملق و چاپلوسی کسی بلکه بنا بر رسالت آگاهی بخشی خویش، اساس کارم بر راستی و صداقت است و داور هم مردم هستند...

دهستان گزین هم مانند سایر مناطق استان خوزستان، خواییده بر روی بستر نفت و گاز هست ولی از آرامش و رفاه محروم!!!نه بر روی سفره مان پول نفت هست و نه در علادین مان خود نفت و نه در لوله کشی های روستامان گاز شیرین!!!

از قدیم در گزین عطری که به مشاممان میرسید و بنوعی شاخصه ی روستامان بود بوی گاز ترش بود که از دو سال پیش در غفلت شوراهای زحمتکش قبلی قطع شد و کسی هم ککش نگزید. اکنون به یمن تلاش سه شورا و دهیار جوان ساکن گزین ،پس از دو سال باز شاهد جریان گاز در شریان های روستا هستیم، بویش ترش ولی طعم داشتنش شیرین است، چه کنیم یاد گرفته ایم به کم قانع باشیم!!! اگر شباهنگام در هر جایی باشید، مسیر جاده یا تپه یا بر فراز کوه گورصیاد، بسوی گزین که بنگرید ، روستا را غرق در روشنایی می بینید طوریکه باورتان نمی شود شهر است یا روستا و این نیز از کوششهای جوانان بی ادعایمان است که با نصب لامپ های فراوان در خیابان های گزین ، دهستان را مهستان نموده اند...

اهالی و بخصوص دانش آموزان عزیز گزین خوب میدانند که ایستگاه کنار خانه ی بهداشت، از چندین سال پیش به مرور خراب و خراب تر شد تا به کلی محو شد و اهالی چه زجری در زیر بارش باران زمستان و تابش آفتاب تابستان نمیکشیدند ولی اکنون ایستگاهمان هم نیمکت دارد و هم سایه بان ، این کار شاید کوچک باشد ولی ارزشش برای ما توجه نمایندگان روستا به همین امکان خرد ولی لازم است!!!

انجام این کارها درخور سپاس است ولی ما در روستا همچنان کمبودهایی داریم از قبیل : اینترنت ،پست بانک،  تیم و باشگاه ورزشی و امکانات و زمین لازم جهت ورزشهای مختلف، گاز شیرین و لوله کشی، پارک و فضاهای تفریحی، و مهمتر از همه آب شرب خنک هست که در تابستان بخاطر لوله کشی سطحی آب به قدری گرم میشود که فریزر هم توان سرد کردنش را ندارد!!!!البته در دوره های قبل کارهایی برای روستا انجام شده از قبیل مشخص نمودن زمین جهت احداث پارک و ساختمان غیر استاندارد پست بانک که انتظارمان این است که ایرادشان رفع و تکمیل شود و همچنین کار خوبی که در گذشته انجام شد، آسفالت نمودن خیابان های خاکی روستا بود که یک طرح کلی کشوری به نام طرح هادی روستاها بود!!!!

هدف همگی ما تلاش برای آبادانی روستایمان گزین است و بس.....

به امید آینده ای روشن تر...

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با درود فراوان به دوستان نازنین همچون عسلم...........

چه خوش گفت مرد زنبوردار         بخور تا توانی تو شهد کنار

چوخواهی که عمری شوی تندرست    بخور زین عسل تو، ز روز نخست

چوخواهی شود به، همه درد تو       و یا سرخ گردد ، رخ زرد تو

ز شهد گون، نوش کن تا ابد           که اسب صحت، از پی ات هی دود

گُزین شهدت از چهارقاش و گَزین      که راه سلامت ، تنهاست این..........

دوستان گرامی هر کی عسل خواست (گون، کنار،زول و........) لطفاً با شماره ی

09395756070_09167766496 تماس بگیره......خودم درخدمتتون هستم

بهمن طاهری مدیر وبلاگ 4قاش

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با درود بی کران به همه ی دوستان نازنین

شرمنده بابت مدتی که دور از وبلاگ بودم ، از امروز به امید شما عزیزان ، در خدمتتون هستم

با شعری از سعدی به شما عزیزان بدرود میگویم:

سخن عشق تو بی آنکه بر آید به زبانم

رنگ رخساره خبر می دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم

باز گویم که عیان است، چه حاجت به بیانم................

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 5 آذر 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

 


این بوته ی گلدار زیبا را که می بینید و شاید اگر به رسم تقدیر و احتمالی بعید ملاقاتش کنید به راحتی از کنارش بگذرید و احیانا" لگدی هم از روی مهر نثارش کنید، گیاهی ست دارویی با خواص بسیار و عطری خوش که شاید نظیرش پیدا نشود با نام محلی زرابی یا چای کوهی یا زرین گیاه و در کلامی زیباتر " طلای سبز "!!!!!!!!!

در بام ایران چهارمحال و بختیاری، منطقه ایست زیبا و دیدنی و پر از گونه های گیاهی و جانوری بنام " سبزکوه ".

چهارقاش زیبای ما منطقه ی مرتفعیست که در دل سبزکوه به زیبایی هر چه تمامتر اتراق کرده و پر است از داروهای گیاهی نادر که به رغم تمام ناملایمات روزگار با تلاش اهالی آن از گزند انسانهای سودجو و حیوانات علف جو مصون مانده!!!

در کنار خطر انقراضی که درصورت عدم مراقبت از گیاهان مفیدی چون بن سرخ، موسیر ، تره ، گل برنجاس، مخلصات ، چویل  و .... را تهدید میکند، آنچه بیشتر قابل توجه و نیازمند رسیدگی و پیگیری است گیاه با ارزش زرابی ست که بشدت در خطر انقراض است!!!

نظیر تصویر زیبای بالا ، ما هنوز بوته هایی در مراتع تحت مراقبت مرتفع چهارقاش داریم ولی درصورت غفلت در آینده فقط میتوانیم شاهد چنین عکسهایی باشیم و نه خود گیاه زرابی!!

پس بیایید با همتی والا نظیر همت جوانان انجمن دامون ، خطر انقراض این سرمایه های ارزشمند را درک و در نگهداری و احیاء شان بکوشیم و یک دل و یک زبان خطاب به سبزکوه بسراییم :

سبزکوها، سبز باش و سبز زی و سبز مان                   ای همیشه بر فراز بام ایران ، جاودان...............    

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 30 تير 1392برچسب:, توسط بهمن طاهری |

مهرماه سال 91 به همراه اهالی منطقه چهارقاش در میان باغ های گردویمان مشغول گردو چینی بودیم .

من و یاسر چهرازی که از رفیقان شفیق و اقوام نزدیکم است به فکر درست کردن 90 با گردو افتادیم

و این کار را با همراهی مجید کریمی بر سر پشت بام انجام دادیم.............

این گردوی نودی را با کمال احترام تقدیمش میداریم به برنامه 90 و جناب عادل فردوسی پور عزیز

که به اندازه عدالت و شهامت مثال زدنی اش دوستش داریم.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 آذر 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با درود بيكران........

لالا لالا ، گل گردو، گل لاله  گل خشخاش

لالا اي سبزكوه ما، هميشه سبز و خرم باش

تو ميراثي! به جا مانده ز گردش هاي اين دوران

كه تا باقيست اين دنيا ، بمان آباد و جاويدان............

 

اواسط مهرماه سال 91 در چهارقاش، من و مادرم سر باغ بوديم و مشغول گردوچيني، براي رفع خستگي نشستيم و بساط عصرانه و چاي را آماده كرديم( جاتون خالي)........

ناگهان شنيديم كه كسي صدا مي زند آقاي طاهري!!!پس از چندين بار تكرار من متوجه شدم كه سه نفر به ظاهربيگانه و به دل آشنا، سربالايي را به سمت ما طي مي كنند ، به استقبالشان رفتم و همزمان صداي مادر را مي شنيدم كه ميگفت: دوستان آقاي صوفي هستند!!!! احوال پرسي گرمي با هم داشتيم ، يك خانم و دو آقا كه گويا مادر را مي شناختند.........

در سايه سار گردويي نشستيم و من زود رفتم و چاي آوردم ، با هم نوشيديم!بله آن بيگانگان كسي نبودند جز آشنايانمان زوج طبيعت دوست بانو منيژه غزنويان( قزوين) و جناب حامد جليلوند (همدان) و جناب مهدي مجتهدي(زنجان)......

مجله اي در دست داشتند كه به همت خود و دوستانشان و نيز اهالي منطقه سبزكوه منتشر شده بود با نام خبرنامه روستاي چهارطاق!!!

دوستان با اشتياق تصوير پدر و مطلبي در مورد مرتع داريش را كه چاپ كرده بودند به ما نشان مي دادند و ما نيز شادمان شديم البته نشاط من تنها بخاطر عكس نبود بل بخاطر اهميت محيط زيست و سبزكوه و تلاش جوانان وطن بود، به راستي سپاس گزارشان هستيم.........

گپمان گل انداخته بود كه عزم رفتن كردند و پافشاري ما نيز كارگر نيفتاد، تا خانه ايرج خان كريمي همراهيشان كردم و پس از لختي اتراق و گپ و گفت ، سوار بر پرايدشان شدند و مارا بدرود گفتند........

غرض از اين نوشته نه خاطره نويسي است و نه غرور بخاطر زندگي در سبزكوه و نه چاپلوسي، بلكه بر خود بايسته ديدم كه با قلم الكن و كلام شرمسار ، سپاس و قدرداني خود و همه اهالي منطقه چهارقاش و ايضاً سبزكوه را داشته باشيم از جواناني چنين پاك سرشت كه با هدف حفظ اين مرز پر گهر ، خالصانه و بي ريا سرمايه هاي معنوي و مادي خويش را در اين راه صرف مي كنند و تنها مقصودشان حفظ  محيط زيست كشور عزيزمان ، ايران است و در گامي فراتر گنجينه بي نظير تمام موجودات عالم ، زمين.....

از انجمن جوانان حافظ زمين ( دامون ) سپاس فراوان داريم و اميدواريم ما اهالي منطقه چهارقاش بتوانيم در حد توانايي مان شما عزيزان را ياري كنيم در پيمودن اين مسير سبز................

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 20 آبان 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

دونياييلاق آدام قوزه اجل قورد          چكده بو سيردن بير بير آپاردي

مبارك گجه دور يار مهمانوم            اوزانسون بو گجه سحر اولماسون

روشن ايزينگ شمع شبستانوم           گينه ده چالماسون قمر اولماسون

ياز گينه غنچه لر خندان اولانا          باغچه دوله عطر ريحان اولانا

يار حجله ايچنه مهمان اولانا            ماذون ديير بو قوناقينگ قوربانه

هچ بلبل  اختيارونان           آيره دوشماز گولزارونان

         گديرم آه و زارونان                قال صفاله بستانوم قال.......

من قوربانام سنه چكن نقاشا              خوب قلم گزدرميش گزنن قاشا

 

يار بيزدن قهر ادب گدر خشمنن        بير مسلمان توروب ثواب اديدي

اپيدي ايزندن ، آلا گزندن                حال ديلنن اونه مجاب اديدي......

 

يار بيزمنن مهربان اولسا                كل عالم يامان اولسا

واره دونيا ايلان اولسا                    حكم اولميا چالا بيلمز........

 

بو اكن ، اكن اولماز                     عشق اوته ساكن اولماز

واره قزلر يقلسه!!                        از ياروم تكن اولماز.....

 

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

هنوز پژواك صداي آرامش بخشش با آن چهره شيرين و موقرش در كوچه پس كوچه هاي ذهن و گوشم است!!!!!!!!

سراسر فروتني و صبر و استقامت و مهرباني......

چه روزگاري داشتيم ما بچه هاي گزين! سال هاي خوب و پر بارش، دشت هاي وسيع گزين ، تپه ماهورهاي پي در پي اش ، كوه هاي نيمه مرتفع، درختان ريملك و كنار، قارچ ، كنگر، عسل كوهي، شنا در رودخانه كولواري، زمين فوتبال هاي بزرگ و كوچك، خانواده هاي خوب و اقوامي پرمهر، گله هاي گوسفند و بز و گاو و مرغ و سواري بر اسب و الاغ و ............

چه اندازه خوش بوديم و شاد!!

برتر از همه اين نعمات، حضور مردي بود در آبادي ما با ميني بوسي سرخ رنگ!

مردي كه كوه در برابر استقامتش،دريا در برابر وسعت صبرش و باران در برابر بارش مهرباني اش سر تعظيم فرو مي آوردند!!! مردي كه مرد بود.................

راننده اي كه ماشينش بسان گهواره اي بود براي تمام بچه هاي پير و جوان گزين.

راننده اي كه نهز مسافر پول طلب مي كرد و نه حتي اگر نمي داد به رويش مي آورد!!!!

راننده اي كه نه تنها ما را به مدرسه مي رساند بل به اخلاق و معنويت..........

مردي كه دبير بود ، مردي كه مربي بود ، مردي كه پدر بود يك پدر واقعي............

بهترين خاطرات همه نسل هاي مختلف جوانان گزين با اين مرد بزرگ سپري شد و چه نيك!

 هنوز دانش آموزان گزين به شوق ديدارش ،با هر صداي ماشيني سر ايستگاه حاضر مي شوند!!

هنوز اهالي روستا به عشق او، همه ماشين ها را ميني بوس و همه رنگ ها را سرخ مي بينند!!!!!!

هنوز هر مسافري كه از ماشين جا مي ماند منتظر رسيدن اوست!!

هنوز هر مسافر بين راهي در سرما و گرما منتظر اوست تا اورا در جايي نشناخته در ميني بوس مملو از مسافر جاي دهد!!!

هنوز عشاير اطراف گزين منتظر اويند تا براي رساندن يكي از آنها از هفتگل تا نفت سفيد برود!!!

هنوز و هنوز و هنوز تا هميشه و هميشه و هميشه  همه ما  منتظر او هستيم.............

  يادش گرامي باد..................

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 18 آبان 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

خبر دردناك و سنگين بود! باورش سخت مي نمود ولي حقيقت داشت...........

خبري كه من از طريق پيامك از دوستم كه اهل دلي است چون شمايان شنيدم!سكوت برم مستولي گشت و سكون بر پيكرم! آخر مگر مي شود اسرافيل زمان كه نواي ني اش را به گوش جان شنيده بوديم و بانگ صورش را با تمام وجود پژواك داده بوديم به ناگاه و پس از دو ماه سكوت و سكون اغمايي به خاموشي گرايد........

خبر تلخ بود و فراقش تلخ تر ليكن چه چاره كه حقيقت هميشه تلخ بوده و هست و هر آمدني را رفتني است و چه رفتني با شكوه تر از عروج يگانه ناي و ني استاد كسايي كه بانگ رساي فريادهاي ناي  وجودش را كوه زمان تا ابديت پژواك خواهد داد.......

آخر چگونه ميتوانيم سلام استاد را كه هر پگاه به عمق جان نيوشايش بوديم بدرود بگوييم!!

25 خرداد 1391 روز تلخي در تقويم روحما ن گرديد روزي كه ناي جان فزاي استاد حسن كسايي خاموش شد تا گوش به ناي استاد ازل بسپارد........

خداوند استاد ابتهاج را برايمان نگه دارد كه فرمود:

شكايت شب هجران كه مي تواند گفت؟!

حكايت دل ما با ني كسايي كن.......................

خدايش رحمت كناد و جاودان بهشت جايش باد....

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 خرداد 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

به نام خداوند جان و خرد                كزين برتر انديشه بر نگذرد

چو بشنوي سخن اهل دل مگو كه خطاست!

سخن شناس نئي دلبرا ، خطا اينجاست.....

بنده پير خراباتم كه لطفش دائم است

ورنه لطف شيخ و زاهد گاه هست و گاه نيست!!

حافظا مي خور و رندي كن و خوش باش ولي!

دام تزوير مكن چون دگران قرآن را..........

جماعتي كه نظر را حرام مي گويند

نظر حرام بكردند و خون خلق حلال!!

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است

با دوستان مروت ، با دشمنان مدارا.....

از دشمنان برند شكايت به پيش دوست

چون دوست دشمن است شكايت كجا برم؟!

مباش در پي آزار و هر چه خواهي كن

كه در طريقت ما غير از اين گناهي نيست!!

دردم نهفته به ز طبيبان مدعي

باشد كه از خزانه غيبش دوا كنند

تو با خداي خود انداز كار و دل خوش دار

كه رحم اگر نكند مدعي ، خدا بكند.......

گويند كه بهشت با حور خوش است    

من ميگويم كه آب انگور خوش است!

اين نقد بگير و دست از آن نسيه بدار  

كآواز دهل شنيدن از دور خوش است!

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 7 خرداد 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

 

با سلام خدمت همه دوستاني كه به اين كلبه فقيرانه من يعني وبلاگم سر مي زنند و مرورش مي كنند!!گاهي وقت ها انسان تحت شرايطي قرار ميگيرد كه احساسش لبريزتر از هميشه مي شود و البته متلاطم تر و خلاق تر...چند روز پيش براي من اتفاقي افتاد كه از روزگار و كج رفتاري هايش و نامردمي ها و دل سردي مردمانش دلم به تنگ آمد و چون هميشه تنها همدمم شد كاغذ و قلم كه حاصلش حرف دلم است كه اميد وارم مقبول طبعتان افتد.....

چه بي ثمر شنا ميكني اي غرقه در امواج

آن چراغي كه ديده به آن دوخته اي

فانوس ساحل نجات نيست!!

بل چشمان گرسنه نهنگ مرگ است

كه چشم انتظار هم آغوشي توست............

دل نوشتي از شباهنگ           تقديم به همه

نوشته شده در تاريخ شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

1) تصنيف " سوگند "  آهنگساز : استاد فخرالديني         دانلود

2) تصنيف " مرغ سحر آهنگساز : استاد ني داوود      دانلود

3) تصنيف " ساز قصه گو"  آهنگساز : استاد پايور       دانلود 

4) تصنيف " نامه اي براي تو"  آهنگساز :                 دانلود

5) تصنيف " عشق پيري "  آهنگساز : محلي مشهدي      دانلود

6) آواز " مناجات افشاري " مخصوص ماه رمضان       دانلود

7) آواز " مخالف سه گاه "  فيلم : دلشدگان                 دانلود

8) تصنيف " سخن عشق "  آهنگساز : استاد شجريان     دانلود

9) تصنيف " قاصدك " آهنگساز : استاد مشكاتيان         دانلود

10) تصنيف " نواي ني " آهنگساز : استاد محجوبي       دانلود

11) تصنيف " مگه نه " آهنگساز : استاد عطا خرم       دانلود

12) تصنيف "مرغ خوشخوان" آهنگساز: استاد شجريان  دانلود

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

سخن سرايي از خسرو آواز ، افسانه شرق و يكي از پدران موسيقي اصيل ايران همان اندازه مشكل است كه درك ريزه كاري هاي آواز ايشان!!ولي خب در اينجا من در حد توان و اندوخته اندك خويش و با آميخته اي از علم و عشق توضيحاتي در مورد اين ابر هنرمند موسيقي و آواز ايران و جهان مي دهم. عيوب سخنان مرا به بزرگي خود و سترگي استاد بر من ببخشاييد.............

 

استاد محمدرضاشجریان میراثدار صدایی خوش ازخاندان پدریست.چنانچه میدانید پدرشان از بزرگان قرائت قران درمشهد بوده اند.استادازکودکی تحت آموزش پدردر زمینه قرائت قرارمیگیرد٬استاد درخاطراتش میفرماید:درسنین بلوغ به اجبارپدر سحربیدارمیشده وبه بانگ رسا اذان میگفته!ودرحقیقت ناگزیر تکنیکهای صداسازی در حنجره شان شکل گرفت.صدای استاد صلابت ولطافت٬وسعت وقدرت٬نرمی وگرمی را همزمان داردوبفرموده خودشان۱۹نت را براحتی اجرا میکنند وبراستی تمام وکمال است.زنده یاد مشیری نقل کرده که روزی در رادیو بوده اند٬به ناگهان بدیع زاده دوان دوان آمده ومیگویدجوانی ازمشهدآمده که خود را سياوش مي نامد و صدایش از اینجا(وبادستش فاصله ای حدود سه چهار اکتاو راروی پیانو نشان میدهد)تا اینجاست!درهمان آغازآموزش استاد با نبوغ٬شیوه استادطاهرزاده را انتخاب میکنند که نوآور زمان خویش بوده است.آواز را نزد استاد مهرتاش تلمذ کرد ولی باپشتکار بی نظیر ازباغ همه استادان(بنان٬دوامی٬دادبه٬تاج٬عبادی٬برومند٬شهناز...) گل چید وازهربزرگی نکته ای آموخت.استاد درآوازش هیچگاه قدرت صدایش را به رخ نمی کشد وبی جهت چهچهه نمیزند وتحریربی مورد وبیش ازحد به کلمات نمی دهد٬کلمات را شمرده و رسا بیان میکند٬تحریر را باقدرت ولطافت توامان می زند٬تحریر را در انواع گوناگون و با زیر وبمهای بسیار می زند٬صدایش دربم آنقدر زیباست که در اوج!اوجش یکنواخت نیست وبسان دریایی پرتلاطم مواج است!دغدغه اصلی اش شعراست و ادای آن به بهترین وجه ممکن درقالب آواز.شعر و ریتم را فدای یکدیگر نمی کندبلکه هر کدام درجای خویش!یکی ازبرترین صفات آواز استاد رعایت کردن موسیقی معنایی کلمات است(مثلا شب را تاريك٬زمستان راسرد٬بلند را بلند و كوتاه را كوتاه بيان مي كند...) که زیبایی خارق العادی به آواز ایشان داده است.ویژگی دیگر آواز استاد خالصانه٬صمیمانه وبی ریا بودنش است توگویی که هم برای خدا ودل٬هم شاه وهم گدا میخواند و حقیقتا نیز چنین است!این ویژگیها استاد را سلطان آواز نموده ولی آنچه وی را"شاه خوبان"کرده این است که استاد برای مردمش میخواند وبه عشق آنها زندگی میکند و نفس میکشد!سراسر آوازهای استاد مملو از دردهای اجتماعی وسیاسی مردم به زبان شعر است٬ازکاست بیدادگرفته(که بخاطرش۲روز زندان شد)٬تا قاصدک(که هیچگاه مجوز نگرفت)٬زمستان است٬فریاد٬تا کنسرتهای رودبار٬همنوا بابم(هردوبرای کمک به زلزله زدگان)٬کنسرت رایگان برای مردم جنوب شهرتهران....وآخرین بار نیز در دفاع ازمردم درحوادث پس از انتخابات۸۸ زبان به اعتراض گشود وباشجاعتی بی نظیر خودرا زبان مردم خواند٬پخش صدایش را از صدا وسیما ممنوع کرد البته بجز ربنا(که استاد آنرا هدیه به مردم میداند)که تا ابد دردل مردم جاودانه خواهد ماند٬وتصنیف"تفنگت را زمین بگذار"رادر همراهی بامردم خواند وپخش نمود!واینچنین است که استادشجریان شاه خوبان ومنظورگدایان شده است!وبالاخره اینکه :
 
"هزار نکته غیر حسن بباید٬تا کسی!
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود....
نوشته شده در تاريخ شنبه 9 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

 

با سلام اين شعر اونقدر زيباست كه دلم نيومد تو وبلاگم  ننويسمش بويژه اينكه ياد آور خاطرات زياديست براي همه ما مخصوصاً سريال " مدار صفر درجه "!!

شاعر : دكتر افشين يداللهي             آهنگساز : فردين خلعتبري

خواننده : عليرضا قرباني                     دريافت

 وقتي گريبان عدم با دست خلقت مي دريد            

 وقتي ابد چشم تو را پيش از ازل مي آفريد          

 وقتي زمين ناز تو را در آسمان ها مي كشيد       

 وقتي عطش طعم تو رابا اشك هايم مي چشيد       

 من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلي       

 چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي           

 يك آن شد اين عاشق شدن دنيا همان يك لحظه بود

 آن دم كه چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود      

 وقتي كه من عاشق شدم شيطان به نامم سجده كرد

 آدم زميني تر شد و عالم به آدم سجده كرد          

 من بودم و چشمان تو نه آتشي  و نه گلي         

 چيزي نمي دانم از اين ديوانگي و عاقلي ....... 

                   تقديم به تمام عاشقان             

نوشته شده در تاريخ جمعه 8 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

ای همه جانم به فدای تو باد                  نای و دمم زنده به نای تو باد

 

گرهمه هستی به ازایت دهند!               جمله به قربان نوای تو باد ...

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

استاد شجريان سال گذشته در مصاحبه اي فرموده بودند:ساليان درازي است كه حتي يك هفته هم راحت وشاد نبوده ام!!و گفته بودند كه درمسافرت به كشورهاي ديگر وقتي شادي آنها راميبينند از دل وجان خوشحال مي شوند وعذابشان زماني ست كه دركشورخودش خانمي را در كنار خيابان ببينند مشغول فروش سيگار!!در ادامه چند عكس از غم استاد را گذاشته ام.......

                                                   

 

 در سوگ استاد مشكاتيان

 

 

                                                     

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

سحر آواز خسرو ، جادوي ساز پرويز

در حال نیوشیدن تصنیف قاصدک بودم که ناگاه دلم هوای ساز و آوازهای سترگ استاد شجریان و زنده یاد استاد مشکاتیان را نمود!دو یار غاری که در روزگاران نفرت٬خفقان٬جنگ٬جور و جفا٬از عشق٬آزادی٬صلح٬مهر و وفا نواختند و خواندند.همایون خواندند و بر" بیداد "تاختند٬شور خواندند و سر بر" آستان جانان "باختند٬چهارگاه خواندند و خویش را" دستان "زمانه ساختند٬دشتی خواندند و طرحی بر " گنبد مینا " انداختند٬سه گاه خواندند و" جان جان "شدند٬ماهور خواندند و "سرعشق "را زبان شدند٬مرکب خواندند و" نوای "زمان شدند٬اصفهان خواندند و "جان عشاق"جهان شدند!و آخرین نوازش و خوانش اساتید "قاصدک"...

این اثر گرانمایه در عین شکوه ساز و آوازش٬بیشتر به سبب تصنیف ساخته شده برروی سروده سترگ زنده یاد مهدی اخوان ثالث "قاصدک " مشهور شده است!کاستی که هیچگاه از دالان تنگ و تاریک مجوز به سلامت برون نشد٬لیکن چونان قاصدک پی درپی از خود متولد شد و گستره شنیداری هنر دوستان را در نوردید  و در کنج دنج دلهای عشقبازان مقیم شد!

چه خوب روزگار را شناخته بودند و چه آگاه به سرنوشت خود و اجتماعشان بودند که با پرسشی انکاری و غمین٬چنین تلخ قصه را آغاز نمودند:

قاصدک هان!چه خبر آوردی؟           از کجا وز که خبر آوردی؟

خوش خبر باشی٬اما اما!                گرد بام و در من بی ثمر می گردی!

انتظار خبری نیست مرا!                 نه زیاری٬نه ز دیار و دیاری٬باری!

و چون دراین سیه دوران انتظار خبری امید بخش را نداشتند٬قاصدک را به جایی دگر رهنمون می شدند!

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس!

برو آنجا که تورا منتظرند!

قاصدک در دل من همه کورند و کرند...

آنان فهمیده بودند که این قاصدک پوشالی است و امیدش خیالی٬پس خواندند:

دست بردار از این در وطن خویش غریب!

قاصد تجربه های همه تلخ با دلم می گوید٬که دروغی تو دروغ!که فریبی تو فریب ...

و آنگاه برای آنکه به کالبد فسرده خود روح امیدی بدمند٬عاجزانه پرسیدند:

قاصدک هان ولی٬راستی آیا رفتی با باد؟

با توام آی کجا رفتی آی؟

راستی آیا جایی خبری هست هنوز؟

مانده خاکستر گرمی جایی؟!

به اندک نیز قانع شدند:

در اجاقی طمع شعله نمی بندم!

اندک شرری هست هنوز؟!

اما چه سود!و در پایان چه موجی داشت ساز و چه اوجی داشت آواز:

قاصدک!ابرهای همه عالم شب و روز در دلم می گریند ...

آری این پایانی سترگ بود بر یک دهه کار بزرگ ...

یک دهه ای که به عقیده بیشتر هنرشناسان٬نه تنها بهترین دوران کار هنری آن اساتید به حساب می آید بل از طلایی ترین برهه های موسیقی اصیل و ملی ایران زمین(اگر نگوییم بهترین) بوده است!شاهکارهایی آفریدند که تکرار نشدنی و جاودانند در آسمان هنر این سرزمین ...

پس از آن بنا به دلایلی خانوادگی٬هنری و البته رشک داعیه داران هنر٬کدورتی پیش آمد و نه قهر!و ادامه داشت تا سال۱۳۸۶که در کنسرت بزرگ داشت شیخ اجل سعدی٬به دعوت خسرو٬پرویز آمد وچه باشکوه بود این وصال در اوج کمال!شوق همه هنردوستان را فرا گرفت و البته اشتیاق جهت دیدن همکاریهای اساتید اسطوره ای شان!اما چه فایده که دست اجل زین بیشتر مهلت عیش نداد و سازمان را ناکوک نمود ...

ولی چه نکو که پیش از:

روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند!

تا ابد عیش مارا تکمیل و با زنهاری  کاسه سر مارا پرشراب نمودند!

خدا استاد مشکاتیان را رحمت کناد٬فردوس برین جایش باد ونامش تا ابد زنده باد٬استادشجریان نیزبرای ایران و ایرانی و هنر پاینده باد ...

درآخرای دوست:

ز ناکوکان عالم کن تو پرهیز!              شنو آواز خسرو٬ساز پرویز ...

 

تقديم به دوست عزيز و دوست داشتنيم كنعان

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

 

چه زود رخت سفر بسته، زاد ره بر دوش، ما را با ديدگان خونين رها نمودي و به ديدار ملكوت رفتي......هنوز رد سحر مضرابت بر دل سنتور زمان ديده ميشود!نميدانم تحت چه شرايطي شاعري گفته كه : از دل برود هر آنكه از ديده برفت.....گمانم به اعجاز صدا اعتقاد نداشته كه چنين سروده!!!جاي خالي تو را تنها موسيقي روانت كه بر رودخانه زمان همچو آبي زلال و مواج طي مسير ميكند ، پر ميكند و ديگر هيچ! فقدان هيچ هنرمندي همچو زنده ياد پرويز مشكاتيان بر دل موسيقي داغ ننهاد. داغي كه تا هنوز هست ،مرهمي برايش يافت نخواهد شد!!شايد مكمل آن مصرع اين بيت استاد سخن باشد و زبان حال ما:

ديگران چون بروند از نظر،از دل بروند!!

تو چنان در دل من رفته، كه جان در بدني............

 خدايت رحمت كناد اي شيرين نوا و اي پرويز ساز.....

در بزرگداشت استاد پرويز عزيزانمان سيامك آقايي كه بحق از خلف ترين شاگردان استاد هست كه موسيقي را در حد كمال مي فهمد و ساز را عالي مي نوازد ، همايون شجريان فرزند خلف آواز و پدرام خاور زميني از برجستگان تنبك نوازي به اجراي نغماتي سحر انگيز پرداختند كه اشك را از ديدگانمان هنوز و هنوز جاري مي سازد.....ليكن نميدانم چرا  و به چه دليلي سيامك اين آلبوم را با سالار عقيلي عزيز روي صحنه برد و تحت عنوان " ياد باد " به بازار دادند!!! اين قطعات را جهت دانلود در اينجا ميگذارم و اميدوارم مقبول طبع شما اهل هنر فتد............

1) تصنيف " ياد باد "                          دريافت    

ياد باد آنكه ز ما وقت سفر ياد نكرد

به وداعي دل غمديده ما شاد نكرد!

دل به اميد صدايي كه مگر در تو رسد....

ناله ها كرد در اين كوه كه فرهاد نكرد!!

مطربا پرده بگردان و بزن راه عراق

كه از اين راه برفت يار و زما ياد نكرد....

2) آواز " دلبر عيار "                       دريافت

خرم آن بقعه كه آرامگه يار آنجاست

راحت جان و شفاي دل بيمار آنجاست!

من دراينجا همين صورت بي جانم و بس

دلم آنجاست كه آن دلبر عيار آنجاست

درد دل پيش كه گويم ،غم دل با كه خورم

روم آنجا كه مرا، محرم اسرار آنجاست.........

سعدي اين منزل چه كني، جاي تو نيست!!

رخت بر بند كه منزلگه احرار آنجاست...

3) آواز " جام غم "                       دريافت

ز گريه مردم چشمم نشسته درخون است

ببين كه در طلبت حال مردمان چون است؟!

به ياد لعل تو و آن دو چشم ميگونت...

ز جام غم مي لعلي كه ميخورم خون است!

از آن زمان كه زچشمم برفت رود عزيز

كنار دامن من همچو رود جيحون است...

دلم بجوكه قدت همچو سرو دلجوي است

سخن بگو كه كلامت لطيف و موزون است....

4) تصنيف " دود عود "                         دريافت

اي يوسف خوش نام ما / خوش ميروي بر بام ما

اي در شكسته جام ما / اي بر دريده دام ما

اي نور ما، اي سور ما / اي دولت منصور ما

جوشي بنه در شور ما / تا مي شود انگور ما

اي دلبر و مقصود ما / اي قبله و معبود ما

آتش زدي در عود ما / نظاره كن در دود ما

اي يار ما عيار ما / دام دل خمار ما

پا وا مكش از كار ما / بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پاي دل / جان ميدهم چه جاي دل

وز آتش سوداي دل / اي واي دل اي واي ما

 

 ذكر و خيرتان در خيل عاشقان فراموش مباد.....

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

اگر ماهي ز آب دلگير گردد             پرنده از رهايي سير گردد

دي از گرما مثال تير گردد              وصالت تا قيامت دير گردد

 

مكن باور كه از يادم روي تو         و يا در بحر نسيانم شوي تو 

 

تو را هر آن و هر جا دوست دارم

 

تو را بيش از دو دنيا دوست دارم

 

ز خود بيش و كم از ايزد، شايد!!

 

تو را تنهاي تنها دوست دارم..........

 

دل نوشتي از شباهنگ               

 

           تقديم به تمام عاشقان     

 

    

  

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

1) آواز " نوا "               زنده ياد استاد اقبال آذر              دريافت

2) آواز " عراق "           زنده ياد استاد اقبال آذر               دريافت

3) تصنيف " مرغ سحر " زنده ياد بانو قمرالملوك وزيري       دريافت

 4) تصنيف " بهار دلنشين "  زنده ياد استاد بنان                  دريافت

5) تصنيف دشتي " نازنين "  زنده ياد بانو ملوك ضرابي        دريافت

6) تصنيف " آهوي وحشي " زنده ياد بانو ملوك ضرابي        دريافت

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 3 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

 

داس مه نو وسته منه كشته شوگار                 بهمن مو دلم خينه بخون برزگرينه.......

با سلام خذمت گويل و ددويل اميد وارم كه حالتون خوو بوهه. يه چند تا مقام سيتون اينم ايچو آرمونم يونه كه خوشتون بياهه زسون.....منديرتونم

زنده ياد استاد آ بهمن علاء الدين

                              

تصنيف " مو كه از پاكي "                                  دريافت

تصنيف " گرد واري "                                      دريافت

تصنيف " گل باوينه "                                       دريافت

آواز " برزگري "                                            دريافت

تصنيف " همدرنگ "                                       دريافت

تصنيف " آستاره صحو "                                   دريافت

آواز " كوگ نازينم "                                       دريافت

تصنيف " كوگ تاراز "                                    دريافت

نوشته شده در تاريخ شنبه 2 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

قشقايي النه دريا قياس اد                  چالخانور چالخانور برقرار اولور

با درود بي كران به همه هموطنان و هم ايلي هاي عزيز و گرامي خودم در اينجا چند آهنگ از بزرگان موسيقي ايل قشقايي قرار ميدهم كه اگر دوست داشتيد آنها را دانلود كنيد...چوخ ممنون

آواز " مبارك گجه " ساز امين آقايي -آواز ابراهيم كهندل پور   دريافت

آواز " دونيا ييلاق " ساز امين آقايي - آواز ابراهيم كهندل پور  دريافت

آواز " اصيل قشقايي " زنده ياد استاد محمد حسين كياني        دريافت

آواز " خصوصي زيبا " زنده ياد استاد طهمورث خان كشكولي  دريافت

آهنگ " هلي "           اثري فوق العاده از جناب امين آقايي    دريافت

آواز " كرم-اصلي" ني برزو طيبي پور-ناي زنده ياد استاد كياني دريافت

تصنيف " ائل سنه قوربان " با صداي  ناصر حضرتي            دريافت

تصنيف " جيران "  با صداي زيباي ناصر حضرتي               دريافت

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:, توسط بهمن طاهری |

سرزمین گزین از دیرباز به دلیل وجود زمینهای وسیع و مسطح٬مراتع و چراگاه های سبز و آباد٬ کوه های "نه برد" و "گور صیاد" و سرچشمه پرآب "کولواری "محیطی مناسب و مستعد جهت دامداری(گوسفند٬گاو٬مرغ) وکشاورزی و باغداری بوده است.روزگاری گزین تحت اختیار "سلطان مراد خان" ازخوانین بختیاری بود.در این ایام مردی با شهامت از طایفه چهرازی بنام " آسهراب " که خان و کدخدای بیست وچهار تیره عشایر قشقایی( تحت الحمایه ایل بختیاری در خوزستان و چهار محال)بود٬ دهستان گزین را با تمام قلمروش خریداری کرد و تیره های "سکز"٬"امیرلو"٬ "چهرازی" و "شکرلو" در این سرزمین ساکن و صاحب زمین شدند.چشمه سار "کولواری" که وجودش در گرمسیر جای سپاس از خداوند دارد و مایه آبادانی است هم دامداران را جهت تامین آب دامهایشان یاری میکند و هم کشاورزان و باغکاران را.چندین باغ در نزدیکی های سرچشمه احداث شده که هنوز هم پابر جاست.سرچشمه کولواری منشا رودخانه ای است که تا قبل از احداث بند خاکی در مسیر آن٬تا اواخر خردادماه جاری بود و باعث تفریح بچه ها!به جز کولواری٬ رود دیگری بنام " دره شور "که در حقیقت پساب شهر هفتکل در آن جاری است٬ وجود دارد که گاهی برای آبیاری زمین های کشاورزی به کار میرود!هردو رودخانه محیطی هستند جهت ماهیگیری و شنا کردن نوجوانان روستا!(ماهی شور گزین هم که جای خودشو داره دیگه!!)در گذشته مناطق مسکونی و سکنه " دهستان گزین " بیش بودند از کنون و شامل " گزین بزرگ"٬"گزین کوچک" و "دره بید "بود!پاسگاه انتظامی٬ بیمارستان٬ مدرسه راهنمایی و فروشگاه مواد غذایی داشت!لیکن کم کم طوفان نامرادی و بی توجهی به بوستانش وزید و یک به یک گلهایش را چید!پاسگاهش را(زمانی باعث کاهش دزدی و تامین امنیت روستایی ها و عشایر بود) همراه با تابلویش (مزین بنام گزین)به روستای "نمره یک" دادند٬مدرسه راهنمایی اش را(زمانی دانش آموزان عزیز چمن لاله ای به اینجا می آمدند) به روستای "برم گاومیشی۳" دادند٬بیمارستانش(زمانی پزشک و پرستار و بیمار انگلیسی داشت) ابتدا مبدل به بهداری شد و اینک مخروبه ...و در سالیان اخیر نیز به سلامتی فروشگاهش را بستند(جایی که در چندسال پیش شامل صف اهالی گرامی "نفت سفید" و عشایر موری بود)!!در این اواخرنیز مرکزی بنام " مرکز ترویج کشاورزی جهاد" که حق گزین بود به دلیل بی خیالی شوراهای روستا وحق پایمالی و ماست مالی آقایان بالا به روستای "برم گاومیشی۳" بخشیده شد البته لطف کردند و نام دهستان گزین را از روی تابلو حف نکردند(شایدم آدرس روستا رو اشتباهی رفتن٬ها؟)!و هم به دلایلی ... با هیولاهای هولناک سنگ شکن به جان صخره های ستبر گزین افتادند و در اندک زمانی به تلی از خاک مبدلش ساختند!!خلاصه در تمامی این سالها به دلایل کمبود و حذف امکانات و مشکلات فراوان٬اهالی دهستان مجبور به مهاجرت و ترک بلاد شدند(نوعی تبعید!)!از دره بید تنها نامش مانده٬گزین بزرگ خرابه شد و نامش با گزین کوچیک تعویض شد(در حقیقت روستای فعلی گزین٬گزین کوچیک قدیمه)!دراین مثلاْ دهستان به سبب کمبود امکانات چه عزیزانی را که از دست نداده ایم(در همين سال جاري به خاطر عدم وجود سرعت گیر در  ورودی روستا٬یکی از مادران روستايمان را از دست دادیم!)و چه تلخ می اندیشیم که اين حادثه آخرین بار نخواهد بود...

 

و حال با کوله باری از تجربه های تلخ و شیرین بر دوش٬ خیره بر تابلوی " دهستان گزین " چنین میسرایم :

وقتی که وضع چنین است!                             پرسش مردم این است

به راستی این خرابه !؟                                 دهستان گزین است ...

|+| نوشته شده توسط بهمن طاهری در دوشنبه پانزدهم اسفند 1390  | نظر بدهید
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, توسط بهمن طاهری |

با سلام خدمت تمام همشهریان و دوستداران هفتکل ...

شعری سروده ام به گویش دلنشین"بختیاری " در وصف اوضاع "پلشت و لیش " کنونی شهری که در روزگاری نه چندان دور٬" سردیاری "بوده است در میان "سر دیارون " .شعرم گرچه شاید نومید کننده و"تهل " به نظر برسد٬ولیک هشداریست برای دانایان!!و امید آن دارم که با همت مردم اندیشمند و خرد ورز هفتکل٬ به زودی" مال " بر گردد به "وار دوشی " ...

کلگه خراوه ...

سلام ای شهر خوو هفتکل ای مال                 نوینم اسبته ٬بی دم و بی یال!

تو بیدی شهر نفت وشهر فرهنگ!                 چه وابیده که دی٬کس نیکنت بنگ؟

میر نومت ز نشخه وسته صحرا؟                  میر رد و نشونت نی به دنیا؟

میر رهدی ز ویر روزگارون ؟                     که حرفی زت نیاهه دی سر زون!

گمونم بخت تو٬ رهده من خو                        که افتوت نیدراهه از دل شو ...

برن گیس تونه به مال بالا !                         فروشن نفتته٬ ای همه سالا !

ز نفت و گیس تو پیل ایدرارن                      به تو که ایرسن ٬قیتی ندارن!!

سی پیل نفتت فرگ اختلاسن !                      گگونم وا صف یارانه واسن؟!

یکی به نوم تو٬ایره به میلس                         نه خوس ایا ٬نه ایله ری به سیلس!

میر رهدن ز لامردون پیایل ؟                       که وابیده ره مالت٬چنو خل !

ز مالای دیه سیت خان ایارن                        یکی دوتا نه ٬ماشالله قطارن ...

میر نی زینه و میره به مالت ؟                      که سرد و بی تش تنگ منده چالت!

جقلیل وا موتور هی ول اگازن!                    گپون به کمیته امداد انازن!

نه کارخونه هد و نه کار ونه بار                   کلو آبیدیم از کارای خشخار!

یو وضع لیش سزاوارت ولا نی!                  چنو ظلمی به ایما گو روا نی!

به نومت انیرم ٬صد تا کتاوه !                     به مالت انیرم ٬کلگه خراوه ...

بیوین گویل دویل  وا یک دی                      رسونیم ماله به٬واری که دوش بی ...

تقدیم : به روح بلند شهیدان و رفتگان این دیار و تمام همشهري ها به ويژه يار غارم محمد نصیری

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, توسط بهمن طاهری |